پارسا عسل طلاهاپارسا عسل طلاها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

خاطرات جنینی و کودکیت

ردکردن موانع !!!

عزیز مامان این روزها اینقدر کارهات به سرعت تغییر میکنه و یادگیریت زیاد شده که من مهلت نوشتنشون رو پیدا نمیکنم . امروز یک کار خیلی بامزه یاد گرفتی و اون اینه که از زیر رورکت رد میشی . بااینکه یک صندلی داره که بهت میگیره ولی خودتو خم میکنی و با مهارت از زیرش رد میشی!!! عزیزم دوستت دارم اندازه تمام دنیا !!! ...
26 اسفند 1391

قابلیت های جدید پارسا ی کنجکاو و تیز هوش!!

پسر تیز هوش و کنجکاوم با هوش و کنجکاویت کم کم داری به همه جا سرک میکشی و از همه چیز سر درمیاری علاقه خاصی به زیر میزوصندلی داری . کابل و کامپیوتر هم که یکی از اسباب بازیهات شده و ما مرتب باید حواسمون باشه که خدای ناکرده برق نگیرتت . ببین کجا رفتی مامانی !!! فکر برگشتنش رو هم بکن آخه !!! داری میگی : چه جای جالبیه !!! کلی جاهای جدید داره که تا حالا ندیدم!!! اینم نتیجه جستجو ها که یک پریز برق پیدا کردی اون زیر!!! عسل طلا جدیدا با اسباب بازی هات هم با کنجکاوی برخورد میکنی و کم کم به جای اینکه همش بکنیشون توی دهنت باهاشون بازی میکنی مثلا فهمیدی که این اسباب بازیت که شکل هشت پا هست رو اگه نخش رو بکشی میلرزه و نخ...
26 اسفند 1391

قدردانی از تمام مادرهای دنیا!!!

مادر عزیزم خیلی دوستت دارم از این راه دور روی ماهت و دستان مهربان و خسته ات را میبوسم و محکم در آغوشم میگریمت و میگویم : مادر عزیزم من دراین دنیا بهشتی زیر پاهایت ندیدم تنها چیزی که دیدم آرزوهایی بود که به خاطر من زیر پا گذاشتی تا باشم. ...
21 اسفند 1391

پارسا فوکول طلاها و داستان خودکفائیش درایستادن !!!

عسل طلای من امروز وقتی از حموم درآمدی و موهات خشک شد وقتی به موهات برس میکشدیم اینقدر خوشگل شده بودی و موهات حالت گرفته بود که نگو و نپرس موهات رو به سمت بالا شونه کردم و اون وسطش یک پیچی هم خودش خورده بودکه همونجا کم مونده بود پس بیفتم . بس که ناز شده بودی مامانی، اینقدر قربون صدقت رفتم و خوشم آمد که موهات حالت میگیره و صاف نیست !!! آخه وقتی به دنیا آمده بودی موهات صاف بود و اصلا حالت نمی گرفت هر چی هم شونه میکردم درست نمیشد. خلاصه فوکولت که ما رو کشت . اینم عکسهای قشنگی که همون لحظه باباجون ازت گرفته همراه با شونه ای که به دستت گرفتیش. بابا جون میگه این عکست شبیه یکی از عکسهای خودش شده که روی مبل نشسته عشق مامان از دی...
21 اسفند 1391

بازی های جدید پارسا

میوه شیرین بهشتی جدیدا بازی های نو از خودت ابداع میکنی ، مثلا توی ننو دوست داری بشینی و پاهات رو بندازی بیرون و تاب تاب بازی کنی. ما هم از ننو یک کاربرد جدید کشف کردیم و اونم تابه که میتونیم توش بچه رو تاب بدیم و اونم کیف کنه. یکی دیگه از بازی هات تخت بازیه دوست داری بچرخی و بشینی ویا گاهی دراز بکشی و ما باهات قلقلک بازی کنیم . امروز هر کاری که من میکردم رو سعی میکردی تکرار کنی مثلا به روی شکم دراز میکشیدم تو هم عین همون رو تکرار میکردی و ذوق میکردی. عزیزم از خداوند نهایت سپاس گذاری رو دارم که فرزند شیرین و سالمی چون تو رو بهم هدیه کرده . امیدوارم قدر داشتن فرشته ای چون تو رو بدونم و ازت خوب نگهداری کنم. ...
19 اسفند 1391

کلمات جدید فرهنگ لغت پارسا

عسل عسلی چند کلمه دیگه رو هم به تازگی به زبون آوردی ولی همشون به صورت اتفاقی بوده و دوباره نتونستی تکرارشون کنی . چند روز پیش وقتی سوار آسانسور میشدیم یک خانم چینی میان سال هم توی آسانسور بود که تو به محض دیدن اون با شادی تمام گفتی Hi!!! که اون خانم هم جوابت رو داد و در طول تمام سفرت توی آسانسور در حال دل و قلوه دادن به هم بودین، تو مرتب بهش نگاه میکردی و یک صدایی از خودت درمیاوردی و اون هم همون صدا رو برات تکرار میکرد و خوشحالی تو چند برابر میشد. یکی دیگه از حرفات زمانی بود که داشتم بهمت میگفتم بگو خوب !! ، بگو باشه !!! که به یک باره تو هم درجوابم گفتی آره!!!!!! عزیزم کارهات خیلی شیرینه و شادی رو به خونمون میاره . جدیدا از دیدن...
19 اسفند 1391

دعوت پارسا به صرف پیتزا به مناسبت 9 ماهگیش

عسل طلاها امروز نهمین ماه زندگیت رو به پایان رسوندی ، باورم نمیشه که نه ماه گذشته ولی هر چی بود با وجود تمام سختی ها ، شیرین بود و برام مثل یک چشم به هم زدن گذشت . امیدوارم باقی راه رو ساده تر بتونم طی کنم و مثل ابتدای راه برام سخت و طاقت فرسا نباشه. عزیزم چند شب پیش خواب خوبی ندیدم و وقتی از خواب با صدای گریه تو بیدار شدم اینقدر خوشحال شدم که شروع کردم به گریه کردن و تشکر از خدای مهربون که زنده ام ومیتونم به تو هر چقدر دوست داشته باشی و هر وقت شب هم که باشه شیر بدم . میدونی ما انسانها گاهی اوقات از خیلی چیزها غافل میشیم و گاهی لازمه که بفهمیم چه نعمتهایی خداوند بهمون داده که قدرشون رو بدونیم. عزیزم با تمام وجودم از خدای مهربون به خاطر...
18 اسفند 1391

پارسا گفت Yes!!!!

عزیزم درکمال ناباوری امروز صبح که از خواب ناز بیدار شدی و آوردمت توی هال و برات تلویزیون روشن کردم تو بعد از روشن شدن اون و دیدن کارتون مورد علاقه ات به محض دیدن یکی از شخصیت ها که با اون یکی دیگه صحبت میکنه و یکیشون میگه موافقی بریم بازی کنیم و اون یکی هم میگه بله (Yes) گفتی (Yes!!!) که برای من خیلی خیلی جالب و عجیب بود فریاد زدم بابک این میگه (Yes!!!) باباجون هم گفت شنیدم یعنی اینقدر بلند گفتی که باباجون توی اتاق صدای نازت رو شنیده بود . Yes!!! برامون خیلی جالب بود . چون این اولین حرفی هست که بغیر از مامان تا حالا به زبون آوردی ... خیلی دوستت دارم ... ...
14 اسفند 1391

توانایی های جدید پارسا جیگری

عسلم امروز درکمال تعجب دیدم از حالت خوابیده به حالت نشسته تغییر وضعیت میدی و این کارت رو خیلی هوشمندانه انجام میدی اول خودت رو به روی شکم میندازی و بعد به حالت چهار دست و پا درمیای و بعد خودتو به عقب میکشی و روی باسنت میشینی . عسلم خیلی هوشمندانه داری کم کم چهار دست و پا و ایستادن رو تمرین میکنی . دیگه چهار دست و پا میکنی و به همه چیز میرسی و میخوای همه چیزهایی که تو این 8 ماه و خورده ای حسرت رسیدن بهشون رو داشتی رو کشف کنی و از نزدیک لمسشون کنی و خوب خطرناک هم شدی چون دلت میخواد بری به همه جا و همه چیز رو میکشی و میخوای بخوریش. خلاصه کار ما شده دنبال تو بودن که مبادا بلایی سر خودت یا وسایل خونه درنیاری. عزیزم چهار دست و پات ...
14 اسفند 1391

دیدار پارسا جیگری با پوتراجایا

عسل طلا امروز با عمو روح الله و خاله مهتا قرار شد بریم پوترا جایا . این شهر پایتخت اداری مالزی هست و حدود 10-15 سال هست که به فرمان مهاتین محمد نخست وزیر سابق مالزی ساخته شده که به شهر هوشمند معروفه . هیچ جای اون کابل برق دیده نمیشه و همه چیز اون از توی زمین طراحی شده . هر خیابونش یک مدل چراغ برق داره و یک رودخونه مصنوعی هم داره که میشه توش قایق سواری کرد و روش کلی پل با اقتباس از کشور های مختلف و پلهاشون ساخته شدند. مثلا پل خواجوی اصفهان و کلی پل های معروف دنیا. توی این شهر مسجدهای بسیار زیبا دارند مثلا مسجد صورتی و مسجدی که 3 طرفش روی آبه . خلاصه خیلی جای جالب و دیدنی هست که دیدنش رو به همه توصیه میکنم. ...
14 اسفند 1391